بهار که می آید،دستان باد بـوی شکوفه میدهد
جوانه های تک درخت باغچه،با نوازش نسیم جان می گیرند
آرام و آهسته
خــدایا،رویش یک دانـه تمام عظمت تــو را فـریاد می زند
من یقین دارم بهار می آید
امّا این را هم میدانم که او فقط بهانه ایست برای رویش!
دلی که بهاری باشد برای رویش از او اجازه نمی گیرد،هر جا باشد بهار را به آنجا می کشاند
بارها دیده ام بهار،به عادت تکرار،میهمان دلهایی شده تا بهانه رویش شود
بهار عاشق بود و زمین معشوق
عشق بی تابی میآورد و بهار بی تاب بود
زمین امّا آرام و سنگین و صبور و بهار پرده از عاشقی برداشت
آن هنگام که رازش عظیم گشت و عشقش هویدا و جهان حیرت کرد
برخیـــز که میرود زمسـتان
بگشـای در ســرای بسـتان
نـارنـج و بنفشه بـر طبق نه
منقـل بگــذار در شـبسـتـان
وین پـرده بگوی تا به یک بار
زحمت بـبـرد ز پیش ایـــوان
برخیــــز که بـاد صبـح نــوروز
در باغچه میکند گل افشان
بوی باران،بوی سبزه،بوی خاک
شاخه های شسته،باران خورده،پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس،رقص باد
نغمه و بانگ پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش بحال روزگار…
منتظران بهار! بوی شکفتن رسید
مژده به گلها برید،یار به گلشن رسید
لمعه مهر ازل،بر در و دیـوار تافت
جام تجلی به دست،نـور ز ایمن رسید
نامه و پیغام را رسم تکلف نماند
فکر عبارت کراست معنی روشن رسید
زین چمنستان کنون،بستن مژگان خطاست
آینه صیقل زنید دیده به دیدن رسید
بیدل از اسرار عشق،هیچ کس آگاه نیست
گاه گذشتن گذشت،وقت رسیدن رسید
بـازم بهــــار میخواد بیـاد
مهمـون خـونـه ها بشـه
میخـواد یـه کــاری بکنه
لب ها به خنده وا بشه
پـــــروانـه هـا رو میــاره
پــر بـزنن تـو باغچه ها
صــورت گل را بـبـوسن
حرف بزنن با باغچه ها
آدم هـا رو وا می داره
خـــونـه تکونـی بکنن
بـلبــلا ر ووا می داره
تـا نغمه خونی بکنن
به ابـر می گه بازم ببار
به روی هر شـهر و دیار
بـازم شکـوفـا می کنه
گلـها رو تـوی سبزه زار
بهــار میـاد با یک سبد
پــر از گــلای رنـگارنـگ
روی لـبــات جــا می ذاره
یه خنـده ی نـاز و قشنگ
:: موضوعات مرتبط:
طبیعت ,
,
:: بازدید از این مطلب : 845
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0